-
به خاطر دوست
دوشنبه 24 بهمنماه سال 1390 16:56
به خاطر دوست گذشت کردم.
-
داش گمنام ما داشته باشه...
جمعه 21 بهمنماه سال 1390 23:34
داداش... چشاتو بستی دهنتو وا کردی مثلاندش که چی؟ شوما هر کاری که دلت می خواد بکن داداش... شوما هم تکلیفت با خودت معلوم نیست ... چی شد... خودتو اُوردم جلو چشت رنگ به رنگ شدی داداش ... شوما یه بار نه نعل می زنی یه بار به میخ ... یه بار میگی فرمانده بره به درک ... یه بار بهش میگی جناب استاد ... حالا بین شوما اون جناب چی...
-
آی دلم خنک شد...
پنجشنبه 20 بهمنماه سال 1390 21:59
عقابه بار اول گفته داداش... مسیر جای لوس بازی و من بمیرم تو بمیری نیس ... جا جای جنگه باس بدونی ... جای بچه بازی نیس اینم باس بدونی... عقابه اولش گفته بود که شوماها اینکاره نستین... چون خوب میدونیم چی؟ میگم برات... خوب میدونیم یه مُش بچه ننه و لوس و دماغو کوپه بشن یه جا چی؟ گند میزنن به کل هم اجمعین خودشو خودمو خودتو...
-
چرا مسیر بلاگ دیگر بالا نمی آید؟"
شنبه 15 بهمنماه سال 1390 17:48
"چرا مسیر بلاگ دیگر بالا نمی آید؟" علیک به برو بچ... البت خیلی ها نمی دونن چی شده... بر و بچ مسیر و می گم... از چه لحاظ... می گم برات... این جماعت هنوز گرفتارن چی شد چی نشد!! البت هر روز می رن ببینن در و پیکر مسیر باز میشه یا نه زرشک!! البت اونایی که نمی دونن باس بدونن که مسیر درش واس همیشه تخته شد رفت......
-
یه کلوم حرف حساب
پنجشنبه 13 بهمنماه سال 1390 21:01
سام الیک آخ اشتب شد علیک سلام! یه جورایی از وجودی خودمون دور شده بودیم داداش... مثلاندش اومدیم مثل آدم حسابی ها حرف بزنیم... دیدی چی شد؟؟! نه ... نگرفتی چی شد... در مسیر و چی؟ تِق بستن!! حالا اون جماعت کی بودن و اصلا واس چی و چرا ... که به ما دخلی نداره داداش! ما باس بشینیمو نظاره شیم چی شد ... چی نشد... بماند.. البت...